یارب مرایاری بده تا خوب آزارش کنم
هجرشدهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم
از بوسههای آتشین ، وز خنده های دل نشین
صد شعلهدر جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم
در پیشچشمش ساغری گیرم ز دست دلبری
از رشکآزارش دهم ،از غصه بیمارش کنم
بذری بهپایش افکنم ،گویم خداوندش منم
چون بندهدر سودای زر،کالای بازارش کنم
گویدبیفزا مهر خود،گویم بکاهم مهر خود
گوید کهکمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگهدر خانه ای،چابکتر از پروانه ای
رقصم بربیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینمآن شیدای من فارغ شد از سودای من
منزل کنمدر کوی او ، باشد که دیدارش کنم
گیسویخود افشان کنم،جادوی خود گریان کنم
با گونهگون سوگندها،بار دگر یارش کنم
چون یارشد، بار دگر کوشم به آزاری دگر
تا ایندل دیوانه را راضی ز آزارش کنم